وبلاگ شخصی علی علیان

کوتاه نوشت های من

وبلاگ شخصی علی علیان

کوتاه نوشت های من

روستای کارنج دزفول

يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۴۵ ب.ظ

«پارت اول» آرام و زیبا


یک ساعتی است که در پیچاپیچ جاده ی سردشت و روستای کارنج در حال حرکتیم. حرکتمان به خاطر جاده خاکی که در باران های اخیر شسته شده خیلی آرام است. آنقدر آرام که می شود سنگلاخ های  کف جاده را شمرد یا از منظره زیبای کنار جاده لذت برد.



«پارت دوم» استقبال زمستان


به نزدیکی روستا رسیده ایم. از اینجا هوای آبادی را حس می کنم با اینکه خانه ها از اینجا که ما هستیم پیدا نیست. گفتم خانه! بگذریم، منظورم همان دیوار هایی بود که سقفی کشیده اند رویشان. چند نفری را جلویمان می بینیم، انگاری که به استقبالمان آمده اند. آخر این موقع سال که این جاده جز ما مسافری ندارد. و اینها چه می کنند در مقابل ما؟!  جلوتر که می رویم ماجرا برایمان روشن می شود. از اینجا به بعد دیگر جاده ای در کار نیست.


•کات موازی•


زمستان و پاییز که می رسد کشاورزها، دامداران روستاییان و حتی شهرنشین ها، همه و همه آرزوی باران می کنند. چه آرزوی مبارکی. باران که ببارد زندگی جریان دارد. کارها رونق می گیرد. اینجا اما اوضاعش فرق می کند. باران که ببارد ارتباط با بیرون دنیای روستا قطع می شود. اینجا تقریبا ۳۰۰ سکنه دارد. باران که ببارد همه شان اینجا زندانی می شوند.



«پارت سوم» تازه رسیده ایم


ما تازه رسیده ایم و خجل ایستاده ایم به تماشای وضع زندگی شان.

زندگی آنهایی که قبل از باران از روستا خارج شده اند و حالا راهی برای رفتن به خانه شان ندارند، راه را باران برده.

با خود می گویم چه وقت تماشا است. نباید زمان را کشت. آستین ها را بالا زده ایم و با همانهایی که فکر می کردیم به استقبالمان آمده اند دست به کار می شویم. سنگ های کنار جاده را جمع می کنیم تا آن قسمت جاده را که تخریب شده مرمت کنیم. سنگ ها را که بلند می کنم، دوست دارم آب شوم. دوست دارم به جای این سنگ ها می بودم. آخر وقتی این محرومیت ها را می بینی و کاری از دستت بر نمی آید همان بهتر که آب شوی و سنگ شوی.

 یکی از اهالی روستا دارد سر و ته نظام را فحش می دهد و به رهبری بد و بیراه می گوید.


«پارت چهارم» نمی دانم چه بگویم!


پاره سنگ توی دستم مانده نمی دانم چه بگویم، نمی دانم چه بگویم در دفاع از مردی که به خلوص، درستی و بزرگی باورش کرده ام. جوابی ندارم به او بگویم!! آخر اگر وظایف رهبری را برایش ردیف کنم و بگویم که راضی نمی شود؛ اگر بگویم اینها که می گویی مسئولش رهبری نیست قبول می‌کند؟! 

آخر مگر توقع او از این انقلاب چیست؟! اینها جاده آسفالته نمی خواهند ها. فقط دستی به سر و روی جاده خاکی شان بکشی برایشان کفایت می کند. همین که بعد باران هم جاده ای داشته باشند برای تردد راضی هستند. نمی دانم کدام مسئول در جمهوری اسلامی مسئول پاسخگویی به درد این مردم است! اما میدانم در همین ادارات شهرستان دستگاه های راه سازی دارند خاک می خورند. در همین ادارات مسئولینی هستند که نان انقلاب را می خورند و تیشه بر ریشه انقلاب می زنند.

می دانم اگر آن جوان جاده ای برای تردد داشته باشد، دیگر راس نظام را نشانه نمی گیرد.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی