وبلاگ شخصی علی علیان

کوتاه نوشت های من

وبلاگ شخصی علی علیان

کوتاه نوشت های من

به عمل کار بر آید

سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۵۷ ب.ظ

چند هفته قبل رفته بودم پیش مسئول جلسه حسین و ازش خواستم که از احوالات دوران نوجوونی حسین برام تعریف کنه. دلتنگی برای حسین تو چشاش موج میزد و منم منتظر بودم تا صحبتشو شروع کنه.با همون حال و هوایی که داشت ، برام از خاطره ای گفت که چند روز قبلش براش اتفاق افتاده بود.




می گفت چند روز پیش دخترم ازم در مورد شهید ولایتی پرسیده و منم خیلی فکر کردم که بهش چی بگم. می خواستم مهمترین ویژگی حسین ولایتی ها رو بهش بگم؛

به دخترم گفتم ، بابا جون!! ما همیشه حرف می زدیم و شهید ولایتی عمل می کرد.

من هنوز داشتم به آخرین جمله اش فکر میکردم که ادامه داد و گفت: وقتی ما تو جلسه برا بچه ها صحبت می کردیم، همیشه حسین تو فکر این بود که الان یه کاری انجام بده. نمی تونست بیکار بشینه و مث ما فقط با حرف ها خودشو راضی کنه.

یادمه تو یکی از اردوها داشتم برا بچه ها صحبت می کردم، دیدم کمی اونطرف تر حسین هم یه بیل دستش گرفته و داره چاله های دورِ چادر رو میکَنه و طناب های چادر رو محکم میکنه.

وقتی صحبتای مسئول جلسه ی حسین تموم شد ، یاد یکی از حرفای حسین افتادم که می گفت: این تن ما زکاتی داره که باید زکاتشو بدیم.



حالا هم ما موندیم و لذت هایی که برامون نموندن و حرف هایی که برامون عمل نشدن و حسین رفت و عمل هایی که براش موندن و بالی شدن برای پریدنش...

نظرات  (۱)

بسیار عالی
مسئله ای که خیلیامون گرفتارشیم... حرف بی عمل!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی